در زمانیکه منتقدان فیلم کمتر درباره آثار سینمایی نقد مینویسند این بار جمعی از منتقدان ایرانی بعد از تماشای «همه میدانند» آخرین اثر اصغر فرهادی دست به قلم شدند و نظرات خود از این فیلم را یادداشت کردند.
اغلب منتقدان اثر فرهادی را با کیفیت ارزیابی کردهاند، هرچند آن را شاهکار نمیدانند
سمیه علیپور:
منتقدان ایرانی در نخستین فرصتی که برای تماشای «همه میدانند» به کارگردانی اصغر فرهادی به دست آوردند به تماشای این فیلم نشستند و نظرات خود را گاه با نگارش چند جمله کوتاه منعکس کردند. از زمان نمایش فیلم جدید فرهادی در جشنواره فیلم کن و تک نظراتی که از سوی تماشاگران ایرانی و خارجی آن منتشر میشد روشن بود اجماعی که در مورد کیفیت فیلم «جدایی نادر از سیمین» وجود دارد، در مورد این فیلم موجود نیست و در عین حال یک نکته همواره در همان نقدها مورد توجه بود و آن هم جا افتادن فرهادی در قالب عنوان «فیلمساز جهانی» بود. حالا نظرات منتقدان و برخی از هنرمندان ایرانی که فیلم فرهادی را دیدهاند کمی بالا و پایین این نگاه را دنبال میکند که اولا «همه میدانند» با وجود کیفیت و استانداردی که دارد یک شاهکار دیگر از فرهادی نیست و در عین حال نشانگر جایگاه او در فیلمسازی خارج از حد و حدود مرزهای جغرافیایی است.
تمایل به گفتن و نوشتن درباره اثر فرهادی
جملاتی کوتاه در تایید «همه میدانند»
منتقدی که این بار هم راضی نشد
نیما حسنینسب از نویسندگان باسابقه مجله فیلم و منتقد شناخته شده، نوشته نسبتا کوتاهی که در کانال تلگرامی خود منتشر کرده را با این جمله شروع کرده است: «نه! این بار هم نشد؛ «همه میدانند» هم توقع من را از سازنده سه فیلم درجه یک سینمای ایران و جهان در دهه هشتاد شمسی برآورده نمیکند.» حسنینسب با آنکه در این جمله نشان میدهد فیلم جدید فرهادی چندان در جلب نظر او موفق نبوده، اما سه اثر دیگر فرهادی را که احتمالا اشاره به «چهارشنبه سوری»، «درباره الی...» و «جدایی نادر از سیمین» دارد،سه فیلم درجه یک «سینمای ایران و جهان» مینامد.
اما آنچه اشکال «همه میدانند » از نگاه حسنینسب مطرح شده به این شرح است: «در غیاب زیرمتن های قَدَر و پیچیده که قصه های بظاهر معماییِ فرهادی را فَربه می کرد و در فقدان یا نقصانِ دیدگاه اجتماعی سیاسی و تجربه زیسته در تاریخ و جغرافیای روایت، حالا فیلم تازه اش چیزی جز محصولی کش آمده و سرهم شده با پلاتِ آشنا و تکراریِ سریالهای ترکی محبوبِ روز نیست که قصه ای لاغرتر و آشفته تر و کم پیچ و تاب تر با اجرایی تر و تمیزتر دارد.»
حسنینسب با اشاره به اینکه نقد مفصلی به زودی در مورد فیلم فرهادی خواهد نوشت، سئوال خود را درباره این فیلمساز چنین مطرح کرد: «عجالتا سوال این است که آیا باید حد توقع مان را از مهمترین استعداد سینمایی برآمده از تحولات دو دهه اخیر ایران محدود کنیم یا در مواجهه با آب رفتنِ توانایی ناب فرهادی باید به کلیدواژهء «قناعت» رجوع کرد؟ این سالهای اخیر با فرهادی متفاوتی سر و کار داریم که در مناسبات تولید اروپا میکوشد فقط در مقام فیلمساز حرفه ایِ بین المللی، قصه های ساده و مکرر معمایی/ملودرام را با اجرایی استاندارد به سرانجام برساند. من یکی که هیچ دوست ندارم او را در چنین موقعیتی ببینم و به یاد بیاورم؛ او کماکان بیرون از زیست-بومی که در آن رشد کرده و با ساخته هایش برای رشدش کوشیده، حتی در گسترش و جمعبندی پلاتِ آشنای قابل حدس فیلمش هم توانا و غافلگیرکننده نیست. سازندهء «همه میدانند» در فقدان شخصیت پردازی دقیق و متبحرانه ای که ازش سراغ داشتم و در غیابِ عمق و چندلایگی آدمها و موقعیتهای دشوار اخلاقی که بلد بود به سرانجامشان برساند، دارد یکی شبیه بسیار فیلمسازِ این روزهای اروپا میشود که هر دو سه سال یک فیلم پر سروصدا میسازند که بسرعت و با فیلم بعدی از یاد می رود و از اثرشان اثر چندانی باقی نمیماند. فیلمهای دهه هشتاد فرهادی اما چنان اثرگذار بود که به این بسادگی فراموش شدنی نیست.»
یک تحلیل همه جانبه در مورد «همه میدانند»
یکی از مفصلترین نوشتهها در مورد «همه میدانند» مربوط به نقدی است که کریم نیکونظر منتقد سینمایی در روزنامه سازندگی نوشته است. او که فرصت یک صفحهای این روزنامه را برای نوشتن در مورد فیلم فرهادی در اختیار داشته، سعی کرده علاوه بر محتوا، ساختار فیلم را هم مورد تحلیل قرار دهد و در عین حال ریشه و اندیشههای فیلم را نیز مورد بررسی قرار داده است.
نیکونظر در مقدمه نوشته مفصلاش که در اینجا فقط به بخشهایی از آن اشاره میشود، نوشت: «مواجهه با هر فیلم اصغر فرهادی به نوعی مواجهه با تفســیر تازه ای دربــاره ی موقعیت بینابینی انسان معاصر است، درباره ی آدم هایی درگیر انتخاب و تفسیر وضع موجود از خلال روایت هــای متفاوت.»
این متن دارای چهار تقسیمبندی است در بخش اول تصویری از کلیت فیلم ارائه میدهد: ««همه می دانند» مثل همه ی فیلم های 1 فرهادی مجموعه ای از تناقض های محتوایی و فرمی، موتیف ها و سبکی ناپیدا اما آشنای فرهادی است؛ اینجا با یک اثر تازه و دور از جهان آشنای فرهادی روبه رو نیستیم. هر چه هست آشناست: از خانه ای که دیگر امن نیست (و فرهــادی از نمایش آن به شــکل یک واحد پیوسته امتناع می کند و گسست را با تکه تکه کردن فضاها نشان می دهد و شاید برای خود او تمثیلی می شود از گسست آدم های مقیم در آن) تا مســئله ی پدر/فرزند (کــه یک جور اودیپ شرقی را بازنمایی می کند)، از سفر (که این بار هم مثل «درباره ی الی...» خوش یمن نیست) تا گم شــدن (کــه منجر به یک جســت وجو می شــود). از زن بی پنــاه (کــه قربانی مردان زندگی اش اســت) تا رجوع به گذشــته (که گره گشاست). حتی اعتراف به گناه که به نظر مهم ترین مسئله ی آثار فرهادی است اینجا به وضوح دیده می شــود. پس ملات قصه ی او فرقی با گذشــته ندارد. همان طور که ساختار فیلم هم مثل همیشــه متکی اســت به روایت سه پرده ای: مقدمه ای طولانی تا نقطه ی عطف اول، گســترش داستان تا نقطه ی عطف دوم و گره گشــایی با وضوح کامل در تکه ی پایانی. عــادت تماشــای فیلم های فرهادی مــا را با شیوه ی قصه گویی اش آشنا کرده، بنابراین اینجا هم منتظریم تا واقعه ای ما را پرتاب کند به دل کشــمکش ها و رازها. بنابراین دســت کم در اجزای این ساختار هیچ نوع غافلگیری منتظر ما نیســت. اما آن چه تماشــاگر ایرانی از آثار فرهــادی انتظــار دارد، نوعــی پیچیدگــی روانشــناختی اســت که در پس پشت همه ی شــخصیت های آثار ایرانی او مــوج می زند، پیچیدگی ناشی از موقعیت بینابینی فرد ایرانی که می خواهد هویت گذشته اش را حفظ کند و در عین حــال مماس با جهان معاصر و مدرن جلــو برود...»
بخش دیگر نوشته او اشاره به یکی از مهمترین ویژگیهای فیلمهای فرهادی دارد: «اصغر فرهادی تا قبل «همه می دانند» 3 تکه ای از رویداد را مخفی می کرد و در بخش انتهایی بــه آن مراجعه می کرد: اعتراف راضیه به سمیه (در جدایی...) در برداشت ما از کل ماجرا اخلال به وجود نمی آورد که بیشتر به شــکل هنرمندانه ای ما را وادار می کرد تا با بازنگری در روایت قصه، به جنبه های مختلف برداشت اخلاقی مان فکر کنیم. این تکه ها که معمولا در یک ســوم انتهایی سروکله شان پیدا می شوند دائمی اند؛ یک جزء مهم و تأثیرگذار که لایه ی تازه ای به قصه می دهد اما روند روایت را مختــل نمی کند. فرهادی به برخی ســؤال ها جــواب می دهد به برخی نه. مرگ الی قطعی به قصــد جدایی از ً اســت اما این که او واقعا نامزدش و دیدار با احمد آمده قطعی نیســت. راضیه به تصادف اشاره می کند اما هرگز معلوم نمی شود این حادثه باعث سقط شده یا هل دادن نادر. این ابهام های استراتژیک، راه گشایند؛ با وجود قرار گرفتن تکــه ی جداافتاده در جای خود، هم چنان گنگ باقــی می مانند چون در مسیر روایت به کار می آیند. امــا در «همه می دانند» ایــن تکه ی جدا افتاده، همان نقطه ی عطف دوم است...»
نویسنده روزنامه سازندگی همچنین درباره پایان «همه میدانند» نوشت:
«جالب است؛ دو فیلمی که فرهادی در فرانسه و اسپانیا ساخته پایانی تلخ و گزنده نــدارد. نه، مثل نیروهــای ایدئولوژیک معتقد نیستم که ســفارش اجنبی برای داخل سیاه نمایی و برای خارج از ایران نمایش جهان بلبل است. این ساده انگارانه ترین برداشت گل و از ماهیت دو فیلم است. پایان بندی «گذشته» پاشنه ی آشــیل فیلم بود اما پایان (کم وبیش) «همه می دانند» با وجود حل گره بدون هزینه ی هنگفت انسانی، چندان خوش نیست...»
برای مطالعه نسخه کامل نقد کریم نیکونظر میتوانید به شماره روزنامه سازندگی در تاریخ پنجشنبه هشتم آذرماه مراجعه کنید.
یک شیطنت جذاب
رضا کیانیان با انتشار متنی بعد از تماشای فیلم فرهادی شیطنت جذابی کرده است. او در عین حال که برای تماشای نسخهای از فیلم که به صورت غیرمجاز منتشر شده، از فرهادی عذرخواهی کرده، درباره فیلم نوشته است: «...من فیلم شما را دوست داشتم. این از بهترین فیلمهایی بود که در این چند سال دیدم و به تو افتخار میکنم.»
کیانیان در ادامه با اشاره به اینکه هر زمان امکان آن باشد مایل است هزینه تماشای فیلم را به تهیهکننده بپردازد نوشته خود را خطاب به فرهادی چنین پایان داده است: «دوستت دارم»
در این متن به دلیل استفاده از نوشته منتقدان صاحب قلم به رسم الخط انتخاب شده از سوی این نویسندگان وفادار مانده ایم.