در سبک سوررئالیسم به قوه ی وهم, رویا و تداعی آزاد صور پنهان در ضمیر ناخودآگاه هنرمند اصالت داده می شود و هنرمند می کوشد تا در خلق اثر هنری از سیطره ی عقل و ادراکات حسی رها شود و به صورت های مکتوم در روح و روان خود تجلی خارجی بخشد
در سبک سوررئالیسم به قوهی وهم، رویا و تداعی آزاد صور پنهان در ضمیر ناخودآگاه هنرمند اصالت داده میشود و هنرمند میکوشد تا در خلق اثر هنری از سیطرهی عقل و ادراکات حسی رها شود و به صورتهای مکتوم در روح و روان خود تجلی خارجی بخشد.
یکی از بهترین نمونههای تعامل میان دستآوردهای متفاوت در دانشهای بشری و تأثیر یک تئوری علمی بر دیگر عرصههای معرفت، مبحث ضمیر ناخودآگاه فروید و تأثیر آن بر روانشناسی جدید، فیلسوفان اگزیستانسیالیست و همچنین هنرمندان سوررئالیست است. فروید معتقد بود انسان همچون کوه یخی میماند که یکدهم آن روی آب است و نُهدهم آن زیر آب است و بخش معظم شخصیت انسان را برآیندی از آموختههای ناخودآگاه انسان در گذشته او میدانست؛ حتی بر این باور بود که بسیاری از علایق، سلیقهها، تنفرها، امیال، و حب و بغضهای او تحت تأثیر آموختههای ناهوشیارانه پیشین او است، به طوری که انسان بدون آنکه دلیل علائق و سلیقههای خود را بداند، برخوردار از ویژگیهایی است که ناخواسته تحت تأثیر محیط، دوستان، والدین، رخدادها، محدودیتها، ناکامیها و شرایط اجتماعی در وجودش تحقق یافته است.
نظریهی ضمیر ناخودآگاه را باید از انگشتشمار نظریههایی دانست که در قرن بیستم توانست بر علوم متفاوت تأثیر ژرف گذارد و مورد بهرهبرداری قرار گیرد. از جمله سبکهای هنری که تحت تأثیر این تئوری قرار گرفت، سوررئالیسم بود. سوررئالیستها تحت تأثیر اندیشههای فروید و هانری برگسون، معتقد به جستجو در جهان رویا و ضمیر پنهان و معتقد به کشف و شهودی در لایههای پنهان درون بودند. هنرمندان سوررئالیست همچون آندره برتون، پیش از گرایش به این سبک تحت تأثیر سبک دادائیسم بودند و سپس به سمت این سبک گرایش پیدا نمودند. نخستینبار واژهی «سوررئالیسم» توسط آپولینر شاعر فرانسوی در سال ۱۹۱۷ به کار برده شد. وی این واژه را در تفسیر یکی از نمایشنامههای خود به کار برد. پس از این از سال ۱۹۲۰ این سبک به تدریج هنرهای تجسمی را فرا گرفت و بسیاری از هنرمندان دادائیست به این سبک پیوستند. در سال ۱۹۲۵ نخستین نمایشگاه از آثار سوررئالیستها تشکیل شد که افرادی همچون کله (Klee)، ماکس ارنست (Max Ernest)، جورجو دا کیریکو (Chirico)، خوان میرو (J.Miro)، ماسون (Masson)، پیکاسو و پارهای از نقاشان معروف در آن شرکت جستند و بعد از سال ۱۹۲۶ نیز به تدریج بعضی از شخصیتهای برجسته نقاشی همچون ماگریت (Magritte)، سالوادر دالی (Salvador Dali)، جاکومتی (Giacometti)، تانگی (Tanguy) و شاگال (Chagall) به این سبک پیوستند.(۱)
در سبک سوررئالیسم به قوهی وهم، رویا و تداعی آزاد صور پنهان در ضمیر ناخودآگاه هنرمند اصالت داده میشود و هنرمند میکوشد تا در خلق اثر هنری از سیطرهی عقل و ادراکات حسی رها شود و به صورتهای مکتوم در روح و روان خود تجلی خارجی بخشد؛ آنان معتقد بودند هنر هرگز نمیتواند به وسیلهی عقل و هوشیار و بیدار آفریده شود و بر این باور بودند که با سست و کرخت شدن عقل و تفکر، کودک وحشی قوه توهم ما عنان اختیار وجودمان را در دست میگیرد و به خلق اثر دست میزند. سوررئالیستها معتقد بودند هنر در غیبت عقلانیت آفریده میشود و هر چند در نگاه به خلق اثر هنری با نگاه عرفانی و افلاطونی فاصله دارند که اثر هنری را الهامی از صورتهای عالم مثال، درون و یا برآمده از سروش غیبی میدانستند، اما این الهام را برآمده از ضمیر ناخودآگاه انسان میدانند که موجب خلاقیت در اثر هنری میشود. اعتقاد سوررئالیستها به همین مبنا موجب شد تا پارهای از آنان برای رها شدن از حاکمیت عقل و اراده و یا ضمیر خودآگاه، به سمت مصرف مواد مخدر و مشروبات الکی کشیده شوند تا بدان وسیله در هنگام آفرینش هنری به سوی ترسیمی ناهشیارانه از تصاویر پنهان روحی خود گام بردارند و نیروی تخیل خود را از نظارت عقلانی خارج سازند.
این هنرمندان معتقد بودند که هنرمند باید واقعیتهای غریزی و رویایی خود را ترسیم کند و بر خلاف طرفداران سبک کوبیسم (Cubism) که فرمگرا بودند یا هنرمندان پوریسم (Purism) که به دقتهای ریاضی و پیوستگی کامل میان اجزاء فرم دقت داشتند، به فرم و پیوستگی ریاضی اهمیت نمیدادند و معتقد بودند که هنرمند، گنگ خوابدیدهای را میماند که باید به فرافکنی ضمیر ناخودآگاه و تصاویر موجود در آن بپردازد و اشیاء را آنگونه ترسیم کند که به چشم یک شخص خوابدیده ظاهر میشود؛ به همین جهت در آثار نقاشی سوررئالیستها، اشیاء به هیچ وجه شبیه واقعیت خارجی آن نیستند، بلکه واقعیت و رویا در هم میآمیزند یا به تعبیر دیگر در اثر آنان واقعیتی دیگر به وجود میآید، به طوری که همین امر موجب شده تا وفاداران به این سبک از شیوهی خود به سوررئالیسم یا «واقعیتی برتر از واقعیت» تعبیر کنند.
به عنوان نمونه سالودار دالی در یکی از آثار خود با عنوان «حافظه پایدار»، فضایی خالی را که در آن زمان به پایان رسیده، ترسیم نموده است که در آن، اشیاء به شکل واقعی ترسیم نشدهاند، ساعت در آن شبیه ژلاتین یا خمیر مجسمهسازی است و فضا و کوه ترسیم شده، شباهتی با نمونهی خارجی خود ندارند. در تصاویر سوررئالیسم، تصاویر سحرآمیز و غیر زمینی است و مثل این است که انسان آنها را در خواب میبیند، همانطور که در خواب، اشیاء شبیه واقعیت نیستند و در شکل واقعی و طبیعی خود ظاهر نمیشوند و فرد ممکن است در یک لحظه احساس کند که در کلاس درس است، و همان لحظه خود را در ساحل دریا و یا وسط وان حمام تصور کند، در آثار این دسته از هنرمندان نیز اینچنین است.
همانطور که انسان در حالت رؤیا یا مستی حاصل از مشروبات الکلی و یا در حالت هذیان حاصل از مصرف دوای بیهوشی به هیچ وجه نظم خاصی در دیدن اشیاء و یا سخنان خود ندارد و هیچ ارتباط منطقی میان تصاویر ذهنی او یا سخنانش وجود ندارد، گاه از زندگی خود سخن میگوید و گاه نیز به دیگران اعتراض میکند و یا از تنفرهای درونی خود سخن میراند، به طوری که سخنانی را که به زبان میآورد، در حالت هوشیاری از گفتن و یا ترسیم آنها احساس شرم دارد، همچنین هنرمند سوررئالیست نیز در ترسیم آثار خود از شاکله و یا نظم منطق پیروی نمیکند و عناصر تصویری و یا زبانی او از هیچ هارمونی و هماهنگی برخوردار نیست.
نقاشان سوررئالیست در رها نمودن تخیل خویش از سیطرهی عقل و قیود منطقی و عاقلانه به سوی تصاویر تصادفی و بداههنگاری رفتند و آثار آنان برآمده از تخیلی بیقید و بند است. آنان معتقد بودند هنرمند در خلق اثر هنری نمیتواند برای کارش برنامهریزی داشته باشد و با نظم منسجم به خلق اثر بپردازد، بلکه تداعیهای مهار گسیختهی این هنرمندان تحت تأثیر مصرف مواد مخدر حاکی از نوعی بینظمی و آشفتگی بود، به طوری که اجزاء نقاشی گاه به طور نامرتبط و ناهماهنگ در کنار هم مینشست و به کاری طنز و مضحک تبدیل میشد و آثار این هنرمندان همچون بیماری روانپریش که به طور نامنظم سخن میگوید و پریشانگویی میکند، مملو از عناصر و اجزاء تصادفی، التقاطی و ناهماهنگ است.
سبک سوررئالیسم هر چند در عرصهی نقاشی توسط بعضی از نقاشان بزرگ همچون رنه ماگریت، آندره برتون، السالوادر دالی و دیگر نقاشان این سبک مطرح گردید، اما امروزه به جهت تصویر نمودن فضاهای ناممکن و غیر واقعی، اعجابانگیز و رویاگونه، شدیدا در سینما و فیلمسازی جای خود را باز نموده و مورد استفاده هنرمندان عرصهی سینما به ویژه در ژانرهای تخیلی قرار میگیرد. از نخستین آثار سینمایی مبتنی بر سبک سوررئالیسم، فیلم «سگ اندلسی » و «عصر طلایی » است. این دو فیلم اثر بونوئل و با مشارکت سالوادر دالی سوررئالیست معروف، ساخته شده است و به تعبیر بعضی، این دو اثر سینمایی، مانیفست سینمایی سوررئالیستها تلقی میشوند، به طوری که فیلم «سگ اندلسی» خوشایند آندره برتون بود و مورد رضایت او واقع گردید.(۲) این دو اثر سینمایی همچون همهی آثار نقاشی سوررئالیستها، رؤیاگونه و همراه با توصیفی خیالی از عناصر متضاد و پیچیده و گاه نامفهوم برای مخاطبان تلقی میگردد.
تفاوت الهامات عرفانی با رویاهای سوررئالیستی
همچنین باید میان الهام و شهود در عرفان و هنر عرفانی با الهام و شهود در نزد دادائیستها و سوررئالیستها تفاوت گذارد؛ الهام و شهود در عرفان و هنر عرفانی بر اثر ریاضت و صیقلی کردن درون به دست میآید و در واقع این لطافت روح است که به صورت کشف و شهود و یا خلاقیت هنری متجلی میشود و ظهور پیدا میکند. از این رو خلاقیت در حوزهی عرفان و هنر، برآمده از ضمیر خودآگاه و محصول «من» ِ برتر و استعلایی است اما در اندیشهی سوررئالیستها، الهام به معنای تصویربخشی توهمات، خواستهها و فرافکنی امیال سرکوبشدهی هنرمند است که از ضمیر ناخودآگاه او میتراود و شکل هنری به خود میگیرد؛ به همین جهت «منِ» سوررئالیسم یک منِ فرودین است نه یک منِ برتر . هنرمند از دیدگاه مکتب سوررئالیسم، گنگ خواب دیدهای است که به رویا، خواستهها و توهمات خویش جلوهی هنری میدهد و الهام از نظر او، آمادگی هنرمند است تا حالات و جلوههای ذهن و نفس خویش را به شکل هنری بیان کند. لویی آراگون از نخستین بنیانگذاران سوررئالیسم، الهام را اینچنین تعریف میکند: «آمادگی دربست برای پذیرفتن اصیلترین حالات ذهن و قلب انسانی، آمادگی برای پذیرفتن واقعیت برتر»(۳). به این ترتیب در سوررئالیسم همچون هنر عرفانی، کوشش ارادی طرد میشود، به این معنا که عرصه آماده میشود تا به تخیل و اوهام ذهنی و روانی هنرمند، شکل خارجی و هنری داده شود؛ به طوری که مرز عقل و جنون در سوررئالیسم برداشته میشود و تخیل، حاکمی مطلقالعنان میگردد که هیچ حد و مرزی نخواهد داشت، اما الهام و مکاشفه در نزد سوررئالیستها به معنای تجلی غیر ارادی حالات و تصاویر دنیای موهوم درون است که هذیانهای ذهن و روان نام گرفته است و مبهم، آشفته و مغشوش به نظر میرسد و اصلاً در معنایی به کار نمیرود که در عرفان و یا هنر عرفانی مورد توجه است. در عرفان و هنر عرفانی روح انسان بر اثر تمرکز و مراقبه، توهمات و آشفتگیهای خود را از دست میدهد و به آرامش و طمأنینه میرسد و الهام و مکاشفات روح که فیلسوفان و عارفان از آن سخن گفتهاند بر اثر یک نظم و انضباط روحی حاصل میشود و میوهی شیرین درخت معرفت باطنی است نه اینکه بر اثر رویازدگی، امیال سرکوب شده و یا خواب مغناطیسی، هر گونه استفراغ روحی را الهام و مکاشفه بپنداریم. به همین جهت پارهای از اندیشمندان دربارهی سوررئالیسم معتقدند که سوررئالیسم را نباید حقیقتی فراتر از واقعگرایی دانست بلکه باید آن را دون واقعگرایی دانست. سید حسین نصر در اینباره میگوید: «سوررئالیسم در هنر را باید دون واقعگرایی (Subrealism) خواند. این شکستن از زیر، عمدتاً بابی را برای تابش نور حق از بالا، همان «فوق - واقع» به معنای حقیقی باز نکرد، بلکه راهی برای ظهور عناصر نازل، روان و در نهایت برای ظهور چیزی که دون بشری است، گشود این «خود»، نه آن «خود» که هندوها آتمن مینامند، بلکه همان ضمیر فردی است»(۴)